مسیحامسیحا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

شازده کوچولو

6 ماهگیییی

دیروز رفتی تو 6 ماهگی وقرار شد امروز برای واکسن بریم مرکز بهداشت. هرروز ساعت 7 صبح از خواب بیدار میشدی اما امروز دیرتر بیدار شدی. من از خواب بیدار شدم خونه رو مرتب کردم تا وقتی از درمانگاه اومدیم دیگه کاری نداشته باشم و به تو برسم. حاضر شدم اما تو هنوز خواب بودی هرچی صدات زدم انگار نه انگار ! فکر کنم فهمیده بودی میخوای واکسن بزنی برای همین بیدار نمیشدی الهی فدات بشم. خلاصه 8.5 بیدار شدی آماده شدیم. قطره استامینوفنت رو با هزار زحمت بهت دادم . آخه بزرگ شدی دیگه مزه ها رو خوب می فهمی مامان جون. درمانگاه خلوت بود تو هم همش توی ماشین و مطب در حال صحبت کردن بودی . اصلا نمی فهمیدم خانم دکتر چی میگه. ماشاا... به همه هم یه لبخند تحویل میدی و دل ه...
28 مرداد 1391

اولین مسافرت با ماشین

برای بابایی یه ماموریت یه هفته ای به تهران جور شد . قرار شد ما هم بابایی رو همراهی کنیم و ازون طرف هم به دیدن مامان جون و باباجون بریم و هم خاله سکینه که از مکه تازه اومده بود. این اولین مسافرتت بود که با ماشین قرار بود بریم اون هم یه مسافت طولانی. برای توی راهمون چندتا کتلت و میوه باغ بابابزرگ آب و چای و... وبرای تو هم یه شیشه خاکشیر درست کردم که خدایی نکرده گرما زده نشی و یه شیشه هم آب قند که اگه تشنه شدی بهت بدم. توی ساک دمه دستی هم چند تا پوشک ولباس گذاشتم که توی راه اگه جاتو کثیف کردی سریع عوض بشی و یه شیشه آب برای شستشو. تورو رو صندلی عقب خوابوندیم بابایی کولرو روشن کرده بود که گرمت نشه و تو هم کلی خوابیدی و کلی هم بازی کردی و کلی ...
19 مرداد 1391

غلتیدن

بالاخره بعد از تلاشهای بسیار تونستی غلت بزنی ودمر بشی. چند وقت بود وقتی میرفتم تو کلوپ مامانای فرشته های اسفند بیشتر مامانا میگفتن نینی هاشون غلت میزنن و دمر میشن اما تو اصلا اینکارو نمیکردی. کلا از دمر شدن بیزار بودی. بااینکه اولا دمر میخوابیدی اما الان اصلا خوشت نمیاد . منم نگران بودم .تا اینکه بعدا دیدم خیلی تلاش میکردی برگردی و بالاخره موفق شدی که دمر شی اینقده خوشحال شدم که نگو. دیگه نوبت دندون درآوردن که چند ماهه کلافت کرده. انشاا... این مشکل هم سریع آسون بشه و راحت بشی. دیگه بزرگ شدی ماشاا... همه رو خوب میشناسی و غریبه رو از آشنا تشخیص میدی. از همه بیشتر باباییتو خوب میشناسی ووقتی میبینیش گل از گلت میشکوفه. قربونت برم باباشناس...
19 مرداد 1391
1