6 ماهگیییی
دیروز رفتی تو 6 ماهگی وقرار شد امروز برای واکسن بریم مرکز بهداشت. هرروز ساعت 7 صبح از خواب بیدار میشدی اما امروز دیرتر بیدار شدی. من از خواب بیدار شدم خونه رو مرتب کردم تا وقتی از درمانگاه اومدیم دیگه کاری نداشته باشم و به تو برسم. حاضر شدم اما تو هنوز خواب بودی هرچی صدات زدم انگار نه انگار ! فکر کنم فهمیده بودی میخوای واکسن بزنی برای همین بیدار نمیشدی الهی فدات بشم. خلاصه 8.5 بیدار شدی آماده شدیم. قطره استامینوفنت رو با هزار زحمت بهت دادم . آخه بزرگ شدی دیگه مزه ها رو خوب می فهمی مامان جون. درمانگاه خلوت بود تو هم همش توی ماشین و مطب در حال صحبت کردن بودی . اصلا نمی فهمیدم خانم دکتر چی میگه. ماشاا... به همه هم یه لبخند تحویل میدی و دل ه...
نویسنده :
مامان و بابا
14:35